معرفی محصول
در بخشی از کتاب میخوانیم: خورشید آخرین شعاع سرخفام خود را در خط افق پنهان میکند و تصویر آن آرام در بسترِ ماسههای نرم و روان صحرا فرو میرود و پایان یک روز پرهیاهوی دیگر را اعلام میکند. اینجا ستارهها درخشندگی دیگری دارند و کمکم بر پهنای آسمان ظاهر میشوند و چه زیبا چشمک میزنند. شنها زیر نور نقرهفام مهتاب میدرخشند و با باد کویر از اینسو به آنسو میروند و ماه در سینۀ آسمان به پهندشت صحرا و آن خانۀ کوچک خیرهخیره مینگرد. پسری کوچک با چشمانی درشت و چهرهای زیبا و معصومانه سر بر پای مادر گذارده است. انگشتان پر مهر مادر در لابهلای موهای مجعد پسر آن را تاب میدهد و نوازش میکند. او درحالیکه قطرات زلال و شفاف اشک در چشمانش چون شبنم برق میزند و میتراود، با صدایی مهربان میگوید: ـ مادر، مادرم، میتوانی امشب باز هم برایم از پدر بگویی؟ و مادر هر بار که به یاد آن روزها میافتد حالش دگرگون میشود. آن روزهای غربت، آن روزهای بیکسی، آن روزهای امتحان و آن روزهای تنهایی در آفتاب و عطش و صحرایی برهوت … آفتاب چه بیرحمانه بر ریگهای کویر شلاق میزد و عطش چه فریاد طاقتفرسایی داشت و آن کودک چه بیتاب ضجه میزد. اما مادر از به یاد آوردن تمام آن صحنههای جانکاه و دردناک ملول نمیشود، دوست دارد گرد و غبار هرگز بر خاطرۀ آن روزها ننشیند و دوست دارد به آن روزها سفر کند و خاطر خویش را با آن خاطرهها تسلا بخشد و با خدایش به نجوا بنشیند که: خدایا، چه خوب اجابتم کردی و چه مهربان یاریام کردی تا در آن امتحان سربلند درآیم؛ خدایا، چقدر به من نزدیک بودی و چه کریمانه پریشانیام را سامان بخشیدی؛ خدایا، …
مشخصات
- وزن 0.133 کیلوگرم
-
مولف
هیئت تحریریه موسسه فرهنگی-مطالعاتی شمسالشموس
-
ناشر
شمسالشموس
-
تعداد صفحات
112
-
نوع جلد
شومیز
-
قطع
رقعی
-
تاریخ چاپ
1400
-
نوبت چاپ
نهم
-
شابک
978-964-2910-090-0